موسیقی وفقط موسیقی....خودت رو بسپار به صدا

موسیقی...موسیقی واقعی....شاید کمتر کسی بشناسش....خودت رو بدست صدا بده

موسیقی وفقط موسیقی....خودت رو بسپار به صدا

موسیقی...موسیقی واقعی....شاید کمتر کسی بشناسش....خودت رو بدست صدا بده

موسیقی کلاسیک چیست؟

کلاسیک از واژه کلاسیوس (clasious)  به معنای شاهانه گرفته شده است. موسیقی کلاسیک نامی است که به سنت موسیقی هنری غرب داده شده‌است. این نام‌گذاری دقتی ندارد و کوشش‌ها و بحث‌های زیادی برای مشخص کردن معنی آن صورت می‌گیرد. معمولاً شروع این موسیقی را از سده های میانی می‌دانند. واژه ی کلاسیک و کلاسیسم , معمولاً به یک دوره از موسیقی اطلاق شده است, امّا اغلب با معانی مختلف, در اصل عنوان سبک یک دوره ی خاص یا سبک مشخصی از موسیقی نیست. ولی از سوی دیگر, واژه ی کلاسیک بر پدیده ای اطلاق می شود که می تواند در اکثر دوره های مختلف تاریخ موسیقی به کار برود و تکرار شود, مثلاً آوازهای شوبرت در آلمان نسبت به قرن نوزدهم نمونه ی کلاسیک به شمار می آید، در حالی که شوبرت از نظر تاریخی آهنگساز دوره ی رمانتیک محسوب می شود و افکار و عقایدش نیز رمانتیک است .
بنابراین معنی واژه ی کلاسیک در ارتباط با یک قطعه ی مشخص یا اصولاً مقوله ی آهنگسازی می تواند کاملاً با معنی آن در رابطه با سبک یک دوره از تاریخ موسیقی متفاوت باشد. با چنین برداشت مشابهی می توان گفت که " پالسترینا" آهنگساز قرن شانزدهم, قرن ها به عنوان نمونه ی کلاسیک موسیقی کلیسایی مد نظرقرار داشته و آثارش مدل اصلی برای دیگر آهنگسازان بوده است .
واژه ی کلاسیک در موارد استعمال کلی آن, هنگامی مفهومی بهتر و مفیدتر خواهد داشت که در ارتباط با نوع به خصوصی از آثار موسیقیایی (مانند نمونه هایی که از شوبرت و پالسترنیا ذکر شد) قرار گیرد. در این مفهوم می توان بتهوون را استاد کلاسیک در خلق سمفونی، سونات پیانو،کوارتت زهی محسوب گیرد. فرق میان کلاسیک به عنوان یک راه حل قاطع و استوار برای مسئله ی نقش خلاق در یک اثر هنری یا مقوله ی آهنگسازی از یک طرف و به عنوان یک مفهوم در تاریخ سبک ها از طرف دیگر، همیشه ستیز و اختلاف دایمی را به وجود می آورد که آثار آن نیز امروزه وجود دارد .
تاریخ نویسان قرن نوزدهم، کلمه ی کلاسیک را در آلمان به سبک دوره ای که با نسل " کوانتس " و " هانس " و بعداً پسران باخ و معاصرین آن ها شروع شد، اطلاق می کنند و در ایتالیا به سبک موسیقی دمینیکو اسکارلاتی و معاصرینش. آواخر این دوره را به طور واضح نمی توان معین کرد، زیرا جدال بین کلاسیک و رمانتیک تا قرن نوزدهم و حتی قرن بیستم ( با جریان نئوکلاسیسم ) ادامه داشت. این که چه وقت و کجا کلمه ی کلاسیک وارد فرهنگ موسیقی شد نیز به طور کامل روشن نیست . تعریف کلاسیک در ادبیات تا حدی بغرنج و گنگ است ولی این تعریف در موسیقی پیچیده تر می شود .
شاید یکی از قدم هایی که به سوی موسیقی کلاسیک برداشته شد، آزاد شدن اثر موسیقی از قید و بند تقلیدها، بیان ،معرفی، در خدمت بودن حتی سرگرمی های اجباری بود و نتیجتاً خود اصل موسیقی مد نظر قرار گرفت. پس برای اولین بار در موسیقی این فکر و ایده ظهور کرد که موسیقی در حقیقت همانند دیگر هنرها " مقصود وهدفی" ندارد، بلکه صرفاً به خاطر خودش وجود دارد . در واقع موسیقی به خاطر خود هنر موسیقی . به عبارت دیگر، در دوره ی کلاسیک با ایده" هنر به خاطر هنر " برخورد می شد که از آن زمان تا کنون هم خیال همراه موسیقی جریان دارد .
در کلاسیک هر چیز خارق العاده و افراطی کنار گذاشته شد و بیان موسیقیایی بیشتر با تاکید بر کمال، تمامیت و اعتبار جهانی با استفاده از عوامل ساده و قابل فهم تثبیت شد .
مهم ترین ویژگی اوایل دوره ی کلاسیک،ساده کردن هر چه ممکن تمام فرم های موسیقی و عوامل سبکی است. در موسیقی دوره ی کلاسیک ملودی به عنوان یک عامل اساسی و پایدار جلوه گر می شود و تئوری ملودیک مهم ترین مسئله ای بود که موسیقیدانان به آن می پرداختند .
در مورد سبک های این نوع موسیقی و دوران ان قبلا بحث شده است

تاریخچه ویلن معرفی ویلن

تاریخچه ویلن

ویولن سازی است که مسلما یکی از زیباترین ساخته دست بشر و یکی از دمدمی مزاج ترین آنهاست. شاید بسیار صعب الوصول بودن آن است که بر اعجازش می افزاید جز برای کسی که برده وار داوطلبانه و از صمیم قلب خود را تسلیم این ساز کند ویولن سر نافرمانی و لجبازی خواهد داشت و نواهای چند گانه و دامنه نامتناهی لطایف خود را دریغ خواهد کرد و شخص می ماند با یکی از آلات دوست داشتنی موسیقی که رنجیده دل است و بلا استفاده.

هیچ ویولنی مثل ویولن دیگر نیست و هر یک مانند یک وجود بشری ویژه و منحصر به فرد است.

در نواختن ویولن نوازنده موجودی مستقل است هیچ دست بیگانه ای در ملک طلق او اختیار ندارد و هیچ گوشی جز گوش او زیر و بم صدا را تعیین نخواهد کرد و به محض اینکه آرشه اش ساز را لمس کند چالشی شگفت انگیز آغاز می شود.

این ارتباط شگفت بین ویولن و نوازنده است که این ساز را منحصر به فرد ساخته.

نوازنده در این راه هرگز اجازه ندارد که خسته شود گر چه مکن است بارها با ناکامی رو به رو شود ولی هرگز نباید از پا بیافتد.

وجهه جهانی ویولن را می توان در سازگاری آن با فرهنگهای مختلف دید.

این ساز هیچ محل ثابت و ساکنی به عنوان تکیه گاه ندارد و خود نوازنده نیز چنین وضعی دارد جز در آن نقاطی که پایش زمین را لمس می کند. دستهای نوازنده باید تا حد زیادی انعطاف پذیر و قوی و دارای حالت فنری باشد و همیشه در سطح شانه یا در حدود آن سطح به کار گرفته شوند

هر چند ویولن نواختن حرفه بسیار پر زحمتی است ولی خوب ویولن نواختن به هیچ وجه غیر ممکن نیست و در واقع در آموزش دادن فرا گرفتن و تسلط یافتن بر آن رضایتی عمیق و طولانی نهفته است.

برای دستیابی به نوازندگی بهداشت هم خیلی مهم است: پاکیزگی- برانگیختن جریان خون به کمک اختلاف دما- مالش پوست با دستکش زبر- حرکتهای ورزشی خاص- استراحت متناوب

ویولن یک ساز ظریف و فرنگی است و طبق نمونه های که ساخته می شود از 58 قطعه مختلف که به طرز دقیقی با هم جور شده اند و وزن آن در حدود 400 گرم می باشد و ابتدا توسط سازنده ایتالیایی گاسپارو برتولونی اختراع شده است.

از شاگردان مشهور گاسپارو برتولونی آ آماتی بود که او هم بهترین سازنده ویولن در سطح جهان را پرورش داد یعنی آنتونیو استرادیواریوس.

تا کنون کسی در جهان پیدا نشده که نه تنها بتواند هنر او را تکمیل نماید بلکه قادر نبوده ویولنی بسازد که از حیث زیبایی و صوت بتواند با ویولن های آنتونیو استرادیواریس برابری نماید.جلا و ظاهر خوش ویولن استرادیواریس چیزی در حد کیفیت خورشید که روی پوست ابریشمی تابیده باشد است و هم چنین نرمی و لطافت خاص و منحصر به فرد یا می توان گفت پختگی.

یکی از کارهای استرادیواریوس ایجاد ویولن کنسرت است که با طنین نیرومند خود در کنسرتها مقام ارجمند دارد و موسیقی بیشتر از این لحاظ مدیون استرادیواریوس می باشد.

تاکنون متجاوز از سه قرن از اختراع اولین نمونه ویولن توسط گاسپارو برتولونی میگذرد و در این مدت با وجودی که کشفیات جدیدی در علوم فیزیک و شیمی نموده اند نه تنها نتوانسته اند در ساختمان ویولن تغییری بدهند بلکه از رموز کار سازندگان قدیم نیز چیزی درک نکرده اند.

اجداد ویولن تیر و کمان.

شکل و ساختار ویولن به مثابه بدن یک مونث است به طوری که خط راست ندارد هر چیزی دارای انحنا است کمری زیبا –گردن باریک-پشت گرد شده.

وسیله موسیقی به حد اعلا احساسی و زیبا.

قسمتهای مختلف ویولن:

این ساز دارای چهار سیم است که از بم به زیر به ترتیب سل ر لا می کوک می شود.و به دو طریق اجرا میشود با آرشه و پیسکاتو

قسمتهای ساز: 1.تنه 2. دسته 3. خرک و ضمائم.

1. تنه: جعبه ای که ما بین طبله و زیره و جدارهای طرفی محصور شده است. در روی طبله سیمها-گریف-خرک-سیم گیر-و دو شکاف اف قرار دارد. و صدمه پذیرترین بخش ویولن است.

2. دسته یا گردن: در واقع دنباله چوب آبنوس تکیه سیم هاست که محل انگشت گذاری نوازنده در بالای آن است. انتهای دسته به جعبه چوبی ختم می شود که سیم ها در درون آن به دور گوشی ها پیچیده میشوند.

3. خرک: ما بین سیم ها و طبله ویولن قرار گرفته و فشار سیم ها آن را به طور عمودی نگه می دارد. نقش خرک این است که ارتعاش سیم ها را به جعبه ویولن منتقل کند.

4. سیم گیر: . سیم گیر از آبنوس ساخته می شود و در فاصله اندکی از خرک تا آخر تنه ویولن کشیده شده است در ته سیم گیر تسمه ای از جنس روده است که به دکمه اط که در قسمت پائئن جدار تعبیه شده بند می شود.

نقش این ساز چه در ارکستر بزرگ چه به طور جمعی و انفرادی آنقدر پر اهمیت است که آن را شاه سازها گفته اند.

دانلود موسیقی ارامش بخش پیانو


به دلیل اثرات مثبتی که موسیقی در بر دارد، امروزه از آن به عنوان درمان برخی از بیماری‌ها استفاده می‌شود. این روزها در برخی از بیمارستان‌ها از موسیقی‌درمانی برای ایجاد آرامش در بیماران، تسریع روند درمان، و نهایتاً کاهش درد، بهره می‌گیرند، هم‌چنین برای افرادی که به دلیل بستری شدن زیاد در بیمارستان دچار افسردگی شده‌اند نیز کاربرد دارد. کودکانی که با مشکل کمبود حافظه نیز مواجه هستند به وسیله موسیقی می‌توانند این توانایی خود را ارتقا بخشند.ذهن و جسم آرام، یکی از ملزومات ایجاد زیبایی و سلامت در افراد به شمار می‌رود. حتماً نباید بیمار باشیم تا از تأثیرات مثبت موسیقی برخوردار شویم، بلکه افراد سالم نیز می‌توانند از مزایای آن بهرمند شوند.

در حین انجام کارهای روزانه، هم می‌توانید به آهنگ‌هایی گوش دهید که تمرکزتان را افزایش می‌دهند و هم آهنگ‌هایی که ریتم تندی دارند و سطح انرژیتان را بالا نگه می‌دارند. البته این امر بستگی به نوع فعالیتی دارد که می‌خواهید انجام دهید. با این روش کاری که باید به پایان برسانید دیگر برایتان حالت یک وظیفه را نخواهد داشت و بیشتر شبیه فعالیتی می‌شود که برای سرگرمی و لذت بردن آن را انجام می‌دهد، و این امکان وجود دارد که پس از مدتی بیش از پیش به کار خود علاقه مند شوید.

محققان معتقدند که در هنگام صرف غذا، گوش دادن به موسیقی آرام‌بخش (به ویژه آهنگ‌های کلاسیک) سبب می‌شود تا دستگاه گوارش کار خود را بهتر انجام دهد. اعتقاد بر این است که موسقی میزان کورتیزول (هورمون ایجاد استرس) را در خون تا حد بسیار زیادی کاهش می‌دهد. این امر باعث ایجاد آرامش در بدن شده و جذب مواد مغزی بدن را افزایش می‌دهد. از دیگر مزایای آن نیز می‌توان به لذت بردن از صرف غذا اشاره کرد.در آخر باید اشاره داشت که شنیدن موسیقی در هنگام خواب می‌تواند شما را در آرامش کامل فرو برد. گاهی اوقات در طول روز آن قدر با استرس و اضطراب مواجه می‌شویم که از شدت خستگی نمی‌توانیم بخوابیم و برای مدت‌ها فقط در تخت‌خواب غلط می‌زنیم. آهنگ‌های آرام می‌توانند خستگی و استرس را از تن شما دور کرده و روند به خواب رفتن را تسهیل نمایند.


جورج وینستون به زبان انگلیسی: George Winston متولد ۱۹۴۹یک پیانیست آمریکایی است. او نوازندگی را در دههٔ ۱۹۶۰ شروع کرد اما در سال ۱۹۷۱ به نواختن پیانو روی آورد. وی سبک نوازندگی خود را «پیانوی مردمی» می‌نامد اگر چه از نظر موسیقایی در سبک «عصر جدید» به انگلیسی: New Age طبقه‌بندی می‌شود.

آلبومی که برای این ساعت از ایرانیان دانلود آماده کرده ایم آلبوم فارست به انگلیسی : Forest است که در سال 1994 نواخته واین آلبوم بسیار زیبا  بیش از یک میلیون دلار فروش رفته است.



دانلودباحجم38.9


pass:ir-dl.com

سمفونی 5 بتهوون به صورت تصویری

یکی از زیبا ترین،عمیق ترین،حماسی ترین و کوبنده ترین آثاری که تا به حال شنیده ام موومان اول سمفونی شماره 5 بتهوون با اجرای رهبر بزرگ ارکستر جهان، فون کارایان بوده که در دوران کودکی توسط عمویم و با خلق داستانهای بسیار به من معرفی شده و خاطرات فراوانی از آن در ذهنم باقیست ... همان لحظات آغازین بتهوون میگوید:

اینچنین سرنوشت به در میکوبد




دورهٔ آغازی

در دورهٔ آغازی (۱۷۹۲-۱۸۰۲) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالی‌که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دیدِ وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی می‌توان: سمفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب) را نام برد.

دورهٔ میانی

دوران میانی (۱۸۰۳-۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحی بتهوون که به‌خاطر ناشنوایی‌اش در او ایجاد شده بود، شروع شد.بر خی بر این باورند که ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد. این در حالی است که مطالعات اخیر پزشکی نشان می دهند ناشنوایی وی بر اثر وجود سرب در پیانو شخصی وی بوده است. آثار بسیار برجسته‌ای که درون‌مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک سکرتسو سرشار از نت‌های شاد می‌آورد که گویی به چهره تقدیر می‌خندید. تقریبا همه آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسل‌ها، پی در پی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کرده‌است.

آثار دورهٔ میانی

بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سالهای ۱۸۰۳-۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به شمار می‌آورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعداً در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت. شش سمفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتوی پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دوره‌اند.

دورهٔ پایانی

دورهٔ پایانی فعالیتهای بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد می‌باشد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به‌تمامی بیانگر سیمای شخصی خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیز مینور دارای ۷ موومان است. همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرد). از آثار برجسته این دوره می‌توان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲-۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰-۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده‌بود.

با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقیدان و نویسنده انگلیسیِ اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کلِ بشریت».



هربرت فون کارایان (به آلمانی: Herbert von Karajan) (۵ آوریل ۱۹۰۸ - ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۹) رهبر ارکستر مشهور اتریشی است. در آگهی درگذشت او در نیویورک تایمز از او با عنوان «مشهورترین رهبر ارکستر جهان و قدرتمندترین چهره در موسیقی کلاسیک» نام برده شده و او را «در بالاترین ردهٔ رهبران ارکستر قرن بیستم» قرار داده‌اند. کارایان ارکستر فیلارمونیک برلین را به مدت ۳۵ سال رهبری کرد.



بر روی این موضوع که کارایان استعداد ویژه‌ای در بیرون دادن صدای زیبا از یک ارکستر داشت، همگان اتفاق نظر دارند. نظرات گوناگونی در مورد جنبه‌های زیباشناختی آنچه صدای کارایان نامیده می‌شود، وجود دارد. منتقد آمریکایی هاروی ساچس رویکرد کارایان را این‌گونه نقد می‌کند:
به نظر می‌رسید که کارایان برای یک رهبر همه‌فن‌حریف است که می‌تواند از باخ تا پوچینی، موتزارت تا مالر، بتهوون تا واگنر، شومان تا استراوینسکی، صدایی شفاف، صیقلی و با کیفیتی از پیش طراحی شده تولید کند.با این حال این سبک مشخصه در دوره‌های زمانی متفاوت موسیقی از درجهٔ موفقیت متفاوتی نزد شنوندگان برخوردار است.او حقیقتاً در موسیقی آنتون بروکنر، روبرت شومان، یوهانس برامس و ریچارد اشتراوس بی‌همتاست.



در مورد روش کاری او به عنوان رهبر همانطور که خود توضیح داده، باید گفت از آن دسته رهبرانی است که به دقیق بودن اجرای یک اثر بسیار اعتقاد داشت، همان‌طور که گفته:

«با ارکستر فیلارمونیک برلین ابتدا یک اثر را جزء به جزء طوری تمرین می‌کنیم که به تمام اثر از نظر تکنیک اجرایی تسلط پیدا کنیم. اما در هنگام اجرا در کنسرت، نوازندگان را آزاد می‌گذارم که با احساس خود بنوازند و آنها نیز همچون من از موسیقی بهره‌مند شوند.»
رودلف بینگ دربارهٔ او می‌نویسد:

«کارایان هرگز ناهار نمی‌خورد، هرگز مشروبات الکلی نمی‌نوشید، سیگار هم نمی‌کشید. انسانی پیچیده بود و نزدیک شدن و دوستی با او کار ساده‌ای نبود. او اساساً با کسی دوست نمی‌شد. کتاب نمی‌خواند و اقرار می‌کرد که دوست ندارد رمان بخواند، زیرا زندگی خود را یک رمان می‌دانست. به طور کلی انسانی درونگرا بود.»