موسیقی وفقط موسیقی....خودت رو بسپار به صدا

موسیقی...موسیقی واقعی....شاید کمتر کسی بشناسش....خودت رو بدست صدا بده

موسیقی وفقط موسیقی....خودت رو بسپار به صدا

موسیقی...موسیقی واقعی....شاید کمتر کسی بشناسش....خودت رو بدست صدا بده

سمفونی 5 بتهوون به صورت تصویری

یکی از زیبا ترین،عمیق ترین،حماسی ترین و کوبنده ترین آثاری که تا به حال شنیده ام موومان اول سمفونی شماره 5 بتهوون با اجرای رهبر بزرگ ارکستر جهان، فون کارایان بوده که در دوران کودکی توسط عمویم و با خلق داستانهای بسیار به من معرفی شده و خاطرات فراوانی از آن در ذهنم باقیست ... همان لحظات آغازین بتهوون میگوید:

اینچنین سرنوشت به در میکوبد




دورهٔ آغازی

در دورهٔ آغازی (۱۷۹۲-۱۸۰۲) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالی‌که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دیدِ وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی می‌توان: سمفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب) را نام برد.

دورهٔ میانی

دوران میانی (۱۸۰۳-۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحی بتهوون که به‌خاطر ناشنوایی‌اش در او ایجاد شده بود، شروع شد.بر خی بر این باورند که ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد. این در حالی است که مطالعات اخیر پزشکی نشان می دهند ناشنوایی وی بر اثر وجود سرب در پیانو شخصی وی بوده است. آثار بسیار برجسته‌ای که درون‌مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک سکرتسو سرشار از نت‌های شاد می‌آورد که گویی به چهره تقدیر می‌خندید. تقریبا همه آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسل‌ها، پی در پی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کرده‌است.

آثار دورهٔ میانی

بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سالهای ۱۸۰۳-۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به شمار می‌آورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعداً در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت. شش سمفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتوی پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دوره‌اند.

دورهٔ پایانی

دورهٔ پایانی فعالیتهای بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد می‌باشد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به‌تمامی بیانگر سیمای شخصی خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیز مینور دارای ۷ موومان است. همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرد). از آثار برجسته این دوره می‌توان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲-۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰-۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده‌بود.

با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقیدان و نویسنده انگلیسیِ اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کلِ بشریت».



هربرت فون کارایان (به آلمانی: Herbert von Karajan) (۵ آوریل ۱۹۰۸ - ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۹) رهبر ارکستر مشهور اتریشی است. در آگهی درگذشت او در نیویورک تایمز از او با عنوان «مشهورترین رهبر ارکستر جهان و قدرتمندترین چهره در موسیقی کلاسیک» نام برده شده و او را «در بالاترین ردهٔ رهبران ارکستر قرن بیستم» قرار داده‌اند. کارایان ارکستر فیلارمونیک برلین را به مدت ۳۵ سال رهبری کرد.



بر روی این موضوع که کارایان استعداد ویژه‌ای در بیرون دادن صدای زیبا از یک ارکستر داشت، همگان اتفاق نظر دارند. نظرات گوناگونی در مورد جنبه‌های زیباشناختی آنچه صدای کارایان نامیده می‌شود، وجود دارد. منتقد آمریکایی هاروی ساچس رویکرد کارایان را این‌گونه نقد می‌کند:
به نظر می‌رسید که کارایان برای یک رهبر همه‌فن‌حریف است که می‌تواند از باخ تا پوچینی، موتزارت تا مالر، بتهوون تا واگنر، شومان تا استراوینسکی، صدایی شفاف، صیقلی و با کیفیتی از پیش طراحی شده تولید کند.با این حال این سبک مشخصه در دوره‌های زمانی متفاوت موسیقی از درجهٔ موفقیت متفاوتی نزد شنوندگان برخوردار است.او حقیقتاً در موسیقی آنتون بروکنر، روبرت شومان، یوهانس برامس و ریچارد اشتراوس بی‌همتاست.



در مورد روش کاری او به عنوان رهبر همانطور که خود توضیح داده، باید گفت از آن دسته رهبرانی است که به دقیق بودن اجرای یک اثر بسیار اعتقاد داشت، همان‌طور که گفته:

«با ارکستر فیلارمونیک برلین ابتدا یک اثر را جزء به جزء طوری تمرین می‌کنیم که به تمام اثر از نظر تکنیک اجرایی تسلط پیدا کنیم. اما در هنگام اجرا در کنسرت، نوازندگان را آزاد می‌گذارم که با احساس خود بنوازند و آنها نیز همچون من از موسیقی بهره‌مند شوند.»
رودلف بینگ دربارهٔ او می‌نویسد:

«کارایان هرگز ناهار نمی‌خورد، هرگز مشروبات الکلی نمی‌نوشید، سیگار هم نمی‌کشید. انسانی پیچیده بود و نزدیک شدن و دوستی با او کار ساده‌ای نبود. او اساساً با کسی دوست نمی‌شد. کتاب نمی‌خواند و اقرار می‌کرد که دوست ندارد رمان بخواند، زیرا زندگی خود را یک رمان می‌دانست. به طور کلی انسانی درونگرا بود.»





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد